ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
آدمها به دردنخورند. دقیقا همین : به دردنخور*.
باید آنقدر با آدمها بَد بود ... که موقع نیاز به راحتی بیفتند پایین.
* تعریف : هروقت ، هرکجا هستند نباید آن وقت ، آنجا باشند.
نمیشه زندگی کرد.
اون که در هر صورت نمیشه. ; )
فک کن همه اینطوری باشن.
بدجنس!
مگه الان نیستن ؟ :/
آدم ها به درد[من]ن[می]خورند؛ نه؟
آره ؛ ممکنه اون وقت که اونجان ، برای یه سری باید اون وقت اونجا باشن.
با دو تا نظر بالا موافق ام.
:)
:)) بعله!:))
یارو میگه:
What a shame, what a shame
To judge a life that you can't change
خب کلّ پستای وبلاگم رفت زیر سوال!
باید بدم جواب مگه همه اینجوری نیستنو؟!
بات آی نو یو کن چنج.یو ویل...
میتونیَم جواب اینکه کی هستی رو بدی! :دی
ضمن اینکه گفتم "باید" بد بود.
اوخی !
:|
همم...آره متعسفانه زیاده...این ی اصله ولی افتضاحه پس راه دیگر داره...
معرفی کار جالبی نیس!
شاید همین -که بعضی آدما بعضی وقتا به درد بعضیای دیگه می خورن- کفایت می کنه برای بودن شون.
بودن تو زندگی بعضیای دیگه آره.
آدما...