یه تبریک واسه اینکه تبلیغا ازون جای منحوس مث بلاگفا رفتن اون گوشه.
بعد اینکه عنوان پست ربطی داره به کتاب کریستوفر فرانک یا نه!؟ از کوچکترین نشونه ای باید استفاده کنیم ما، تو این چندوقت بیشتر معمّا طرح می کرده اید شما...!
راجع به بچّه ها هم اینکه عمراً تا وقتی یه بچّه دیگه وجود داشته باشه برن سراغ عروسکِ تنها. عمراً. مگه جایی مث مهدکودک که بچّه ها غرق شده اند تو هم.
نمی شه هر چند پست یکبار یک چیزی بنویسی که ما بفهمیم یا حداقل مثل قدیما فکر کنیم که داریم یک چیزایی می فهمیم؟
چند وقت پیش توی یک مهمونی بزرگ پر از بچه، رفتم بینشون نشستم تا ببینم چی کار می کنن؛ دیدم هر دو سه تاشون یه آیپد یا موبایل دستشه و داره به بقیه نشون می ده و باش بازی می کنند. آب یخ بود که ریخته شد روی سرم. انتظار داشتم برم ببینم دارن مثل بچگی ما از دیوار راست می رن بالا و بالا پایین می پرن... عروسکی هم در میان نبود...
آقا اینکه واضح و محاوره ای بود. :(
آره. بعد الان یه لحظه درک کردم دهه شصتیا چطوری در مورد ما فکر می کنن :دی
بچه ها فقط وقتی با چیزی یا کسی اخت می شن که احساس کنن روح داره؛ زنده ست. اون وقته که همیشه براشون زنده می مونه اون چیز یا اون کس. پ.ن. ماشینا کلا خیلی خوب بلد ان ادای موجودات نامیرا رو در بیارن. پ.ن.2 این پست انصافا ساده بود.
یه تبریک واسه اینکه تبلیغا ازون جای منحوس مث بلاگفا رفتن اون گوشه.
بعد اینکه عنوان پست ربطی داره به کتاب کریستوفر فرانک یا نه!؟ از کوچکترین نشونه ای باید استفاده کنیم ما، تو این چندوقت بیشتر معمّا طرح می کرده اید شما...!
راجع به بچّه ها هم اینکه عمراً تا وقتی یه بچّه دیگه وجود داشته باشه برن سراغ عروسکِ تنها. عمراً. مگه جایی مث مهدکودک که بچّه ها غرق شده اند تو هم.
ربطی نداره ، یادش افتادم ولی.
:-؟؟ شاید. در هر صورت عروسکا نامیرایی جالبی دارن.
نمی شه هر چند پست یکبار یک چیزی بنویسی که ما بفهمیم یا حداقل مثل قدیما فکر کنیم که داریم یک چیزایی می فهمیم؟
چند وقت پیش توی یک مهمونی بزرگ پر از بچه، رفتم بینشون نشستم تا ببینم چی کار می کنن؛ دیدم هر دو سه تاشون یه آیپد یا موبایل دستشه و داره به بقیه نشون می ده و باش بازی می کنند. آب یخ بود که ریخته شد روی سرم. انتظار داشتم برم ببینم دارن مثل بچگی ما از دیوار راست می رن بالا و بالا پایین می پرن... عروسکی هم در میان نبود...
آقا اینکه واضح و محاوره ای بود. :(
آره. بعد الان یه لحظه درک کردم دهه شصتیا چطوری در مورد ما فکر می کنن :دی
بچه ها فقط وقتی با چیزی یا کسی اخت می شن که احساس کنن روح داره؛ زنده ست. اون وقته که همیشه براشون زنده می مونه اون چیز یا اون کس.
پ.ن. ماشینا کلا خیلی خوب بلد ان ادای موجودات نامیرا رو در بیارن.
پ.ن.2 این پست انصافا ساده بود.
شاید خواب باشه... خواب ِ بلــند...
کی مُرد؟
روزی که این پست نوشته شده.
خودشون نمونه ی واقعی شن! :-" منظورت این بود ایا؟ :-"
آها!نه!فهمیدم.ایهام داشت در واقع. :)
من هنوز منتظرما. ;;)
بابا هیچکی بام دعوا نمیکنه که. :(