ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
بدترین اتفاق در دنیا این نیست که یک سال مجبور باشی با آدم هایی که تفاوت محض اند ، تصمیم مشترک بگیری.
حتی این هم نیست که مجبور باشی در جواب همه ی جمله هایی که عقاید صاحبشان را داد می زنند ، داد می زنند ، سکوت کنی.
این هم نیست که تو را مجبور کنند وقتت را صرف چیزهای تنفربرانگیز کنی عوض تمام بهشت هایی که پشت در اتفاق میفتند و خاطره می شوند.
بدترین چیز در دنیا این هست که بعد از یک سال ، نگاه کنی و ببینی دلت برای این عقاید متفاوت تنگ می شود ، برای سر و کله زدن و قانع کردن.
دلت برای تعجب از اختلاف های انقدر بزرگ تنگ می شود.
نگاه کنی و ببینی اختلاف ها کم شده ، تو شدی - خیلی ساده - همان چیز نفرت انگیز.
گذشت و گذشتیم و دارد می گذرد. [ ترجیحا روزی چندین دفعه تکرار شود.]
. :دی
پس درست میگه:«میگذرن این روزا و ما هم از گلایههامون...» :د
یک روز به خودت میآیی میبینی شدهای شبیه تمام چیزهایی که روزی ازشان نفرت داشتی.
پ.ن: سخت اون نیست که بذارنت جایی که همه از تو بالاترن و تو مجبور شی تنهایی و با کمی اعتماد به نفس داغون خودت رو بکشی بالا.
سخت اونیه که بذارنت پایین و بت بگن پایین بمونیا، بالارم نگاه نکن. آسمونه دیگهُ، یه کم که نگاه نکنی یادت میره.
اگه یه روز ، یه وقتی ، رسید که بتونم با تموم شدن ها، مُهرِ آخر زدن ها ، سر برگردوندن ُ سمت در رفتن ها ، دیگه پیش نیومدن ها ،دیگه ندیدن ها ،قبل نبودن ها، گذاشتن ُ رفتن ها ، گذشتنُ رفتن ها...( یه درصد فکر نکن که فاعلِ این جمله ، ما باشیم...)
اگه یه روزی تونستم با این ها کنار بیام ، میشه گفت که دیگه تهِ دلم همه ـش یه ترس ، یه جایی که نمی خوام بهش سربزنم ُ فکرش ُ کنم ، وجود نداره..
که اونم ، ... هه..
+حسّ ـه امسالم ، فرق داره با قبل..
روز آخر، میخواستم به شما 4 تا تبریک بگم و بگم: سال تموم شد، کابوس شما هم تموم شد گویا. :د
بعد فکر کردم، دیدم شما همچین آدمایی نیستین. مثلا شکوفهای که من میشناسم، با خیلی از لحظهها خاطره میسازه. :د نمیدونم چجوری بگم ... فقط میدونستم که امسال رو هم به عنوان برشی از زندگیتون یادتون نگه میدارید؛ نه اینکه بذاریدش کنار. :)
هردفعه میام میخونم این پست رو، میخوام چیزی بگم و نمیشه.
حداقلش این بود که نمونهای از افرادی که فکر میکردیم نیستن -نمیتونن وجود داشته باشن- رو دیدیم و فهمیدیم هستن همچین آدمهایی هم. :د
چرا اینجا کامنت خصوصی نمیشه داد؟:دی
انی وی :دی
تو شکوفه شفیعی یی؟
میشه. اون ستون سمت چپ ، تماس با مدیر و اینا. :دی
آره.
ببین
take it easy
:)
وای ! افتضاحه این حالت ... این که بشی شبیه تنفرانگیز ها !
خوشحالم از مصاحبت با ما خیلی هم ناراحت نیستی:به خودم گرفتم