تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

گذشت.


بدترین اتفاق در دنیا این نیست که یک سال مجبور باشی با آدم هایی که تفاوت محض اند ، تصمیم مشترک بگیری.

حتی این هم نیست که مجبور باشی در جواب همه ی جمله هایی که عقاید صاحبشان را داد می زنند ، داد می زنند ، سکوت کنی.

این هم نیست که تو را مجبور کنند وقتت را صرف چیزهای تنفربرانگیز کنی عوض تمام بهشت هایی که پشت در اتفاق میفتند و خاطره می شوند.

بدترین چیز در دنیا این هست که بعد از یک سال ، نگاه کنی و ببینی دلت برای این عقاید متفاوت تنگ می شود ، برای سر و کله زدن و قانع کردن. 

دلت برای تعجب از اختلاف های انقدر بزرگ تنگ می شود. 

نگاه کنی و ببینی اختلاف ها کم شده ، تو شدی - خیلی ساده - همان چیز نفرت انگیز.


گذشت و گذشتیم و دارد می گذرد. [ ترجیحا روزی چندین دفعه تکرار شود.]

نظرات 10 + ارسال نظر
. 1392/02/24 ساعت 20:36

. :دی

سـحر 1392/02/25 ساعت 13:12

پس درست میگه:«میگذرن این روزا و ما هم از گلایه‌هامون...» :د

Sayna 1392/02/25 ساعت 16:59

یک روز به خودت می‌آیی می‌بینی شده‌ای شبیه تمام چیزهایی که روزی ازشان نفرت داشتی.


پ.ن: سخت اون نیست که بذارنت جایی که همه از تو بالاترن و تو مجبور شی تنهایی و با کمی اعتماد به نفس داغون خودت رو بکشی بالا.
سخت اونیه که بذارنت پایین و بت بگن پایین بمونیا، بالارم نگاه نکن. آسمونه دیگهُ، یه کم که نگاه نکنی یادت می‌ره.

ملیکا 1392/02/25 ساعت 18:08 http://4mrad.blogfa.com

اگه یه روز ، یه وقتی ، رسید که بتونم با تموم شدن ها، مُهرِ آخر زدن ها ، سر برگردوندن ُ سمت در رفتن ها ، دیگه پیش نیومدن ها ،دیگه ندیدن ها ،قبل نبودن ها، گذاشتن ُ رفتن ها ، گذشتنُ رفتن ها...( یه درصد فکر نکن که فاعلِ این جمله ، ما باشیم...)
اگه یه روزی تونستم با این ها کنار بیام ، میشه گفت که دیگه تهِ دلم همه ـش یه ترس ، یه جایی که نمی خوام بهش سربزنم ُ فکرش ُ کنم ، وجود نداره..
که اونم ، ... هه..


+حسّ ـه امسالم ، فرق داره با قبل..

روز آخر، میخواستم به شما 4 تا تبریک بگم و بگم: سال تموم شد، کابوس شما هم تموم شد گویا. :د
بعد فکر کردم، دیدم شما همچین آدمایی نیستین. مثلا شکوفه‌ای که من میشناسم، با خیلی از لحظه‌ها خاطره میسازه. :د نمیدونم چجوری بگم ... فقط میدونستم که امسال رو هم به عنوان برشی از زندگی‌تون یادتون نگه میدارید؛ نه اینکه بذاریدش کنار. :)

مهشید 1392/02/28 ساعت 18:22

هردفعه میام می‌خونم این پست رو، می‌خوام چیزی بگم و نمیشه.

حداقلش این بود که نمونه‌ای از افرادی که فکر می‌کردیم نیستن -نمیتونن وجود داشته باشن- رو دیدیم و فهمیدیم هستن همچین آدم‌هایی هم. :د

نگین 1392/02/29 ساعت 23:16

چرا اینجا کامنت خصوصی نمیشه داد؟:دی
انی وی :دی
تو شکوفه شفیعی یی؟

میشه. اون ستون سمت چپ ، تماس با مدیر و اینا. :دی
آره.

ناهید 1392/02/30 ساعت 20:03

ببین
take it easy
:)

یک دوست 1392/03/08 ساعت 20:57

وای ! افتضاحه این حالت ... این که بشی شبیه تنفرانگیز ها !

نگار.ص 1392/03/13 ساعت 20:49

خوشحالم از مصاحبت با ما خیلی هم ناراحت نیستی:به خودم گرفتم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد