ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
حتماً انتظار ندارید به این راحتی ها از اوّل تا ته ش را بنویسم و شما با چند نگاه کوتاه از رنگی ترین اتفاق این روزهای من عبور کنید.این اتفاق را باید گرفت ؛
لحظه لحظه ش را مدّت ها زل زد ...
می خواهم تا ابَد در همین جا و همین لحظه بایستم.
می خواهم این لحظه ها را کِش بدهم : دقیقه ها ، سالها ، ابدیّت ها ، ...
عبور نمی کنم. به عبور فکر نمی کنم.
می ایستم.
کنار راز خیلی بزرگ ِ کوچکم.
تا بارها و بارها از نو تکرار شود ؛ از نو اتفاق بیفتد ...