تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟


'عادی' که می گویم یعنی همیشه،هرروز.
یعنی همه ی حرف زدن ها و تقلّا کردن ها. 
یعنی همه ی آن ها،شما،من. 
'متفاوت' که می گویم یعنی پررنگ. 
یعنی نگاه ، صدا. یعنی زنده ... 

وقتی یک متفاوت افتاده وسط میلیون ها عادی زندگی ت ؛ 
تک تک سلول های بدن ت پررنگ می شوند ... 
و زنده. 

# اگر راست گفته باشی.

نشود فاش ِ کسی ...


حتماً انتظار ندارید به این راحتی ها از اوّل تا ته ش را بنویسم و شما با چند نگاه کوتاه از رنگی ترین اتفاق این روزهای من عبور کنید.این اتفاق را باید گرفت ؛ 

لحظه لحظه ش را مدّت ها زل زد ... 


می خواهم تا ابَد در همین جا و همین لحظه بایستم.

می خواهم این لحظه ها را کِش بدهم : دقیقه ها ، سالها ، ابدیّت ها ، ... 


عبور نمی کنم. به عبور فکر نمی کنم.

می ایستم.

کنار راز خیلی بزرگ ِ کوچکم.

تا بارها و بارها از نو تکرار شود ؛ از نو اتفاق بیفتد ...