تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.


واژه واژه ... 
من بیزارم از این همه واژه های مکرّر که مجبورم درشان حرف بزنم. سعی می کنم بیشترین ربط را پیدا کند با چیزی که در اصل باید باشد. 
نمی شود. پیدا نمی کند.
من خواب دیده ام - بارها-. 
خواب ِ " گشتن " و " پیدا نکردن ". 
و نه پیدا نکردن چیزی که دنبالش هستم،
پیدا نکردن جایی که در آن بگردم ... 
کافی نیستند. بس نیستند. باید واژه ساخت ...
 برای تمام نگاه هایی که واژه ای برایشان نیست. 
باید برای سکوت واژه بسازیم ، برای دیوانگی موسیقی ، برای سفیدی بیش از حدّ   دوستی هایمان ، برای خدا باید واژه بسازیم. 
باید یک زبان درست کرد از تمام آنچه بین من و تو بی نام مانده.  


سلام. من یک گیج هستم.


_ چی انقدر مشغولت کرده؟ 

_ دارم لیست کتاب نمایشگاه کتاب می نویسم ، حواسم هست که این هفته روز ِ "بهترین" هست ، سعی می کنم آرام باشم ، خودم را برای امتحان ها حاضر کنم ، دارم می دوَم دنبال زمان ، باید یادم باشد دنبال کار پروژه هم باشم ، یادم باشد حرف بزنم ... ، ...

_ زندگی هم بکن. منظورم چیزی به جز مثل گیج ها دور خود چرخیدن است.

_ آها ، بروم. باید یادم باشد بگذارم بروم.



Consequences

 

چون چیز خوبی کنار من نیست تا خیره نگاهش کنم و حواسم پرت شود.

چون دلم چیزهای رنگی رنگی می خواهد.

چون جایی که هستم تهران است.

چون از تمام Build up Hope ها و Failure ها خسته ام.

چون به شکل مسخره ای هیچ کس،هیچ وقت ، هیچ جا حسّ خوبی ندارد.

چون من برای همه نگرانم. من برای کم شدن ها نگرانم ، برای تعداد حلقه ها نگرانم ، من برای کثیفی آجرها نگرانم ، من برای عصبانیت آسفالت نگرانم و من برای لحن سلام تو نگرانم.


به خاطر تمام این ها ، احوال پرسی نکنید.

به خاطر تمام این ها.


Feel Free of All the Pain


یکی از همین روزهایی که دست‏‏‌هایت را نگران می کنند و خنده‌هایت را به درد می آورند ، در یکی از همین خواب هایی که هربار تبدیل می شوند به خود ِ خود ِ کابوس ِ بیدار شدن ، یکی از همین روزهای عادّی‌ای که احساس می کنی یک نفر - نامرئی - دائم به طرز زندگی کردنت فحش می دهد؛

بالاخره توی یکی از همین‌ها فراموش می کنی ، فراموش می شوی.

گم می کنی ، گم و گور می شوی.


این را قول ( بخوانید : مژده ) می دهم. :] 


َ