آدم هایی هم وجود دارند که برعکس همه ی ما برای زندگی کردن خلق شده اند و اگر همین طور نشسته باشی و در حالی که حواسشان جای دیگهست، خیره بشوی به حرکاتشان ، باورت نمی شود که این چیز بتواند نباشد.
" اگر همین حالا یک نفر به من خیره شده باشد،لابد فکر می کند: چقدر عجیب که این هنوز زندهست.
بدبخت باور نمی کند من هستم. " - از مجموعه مونولوگ ها -
آدم ها صرفاً مجموعه-علایق اند.
" سبکی تحمل ناپذیر بار هستی* " را به خاطر وجود علایقشان تحمل می کنند.تمام داشتههاشان آینهی علایقشان می شود و علایق،آن ها را متفاوت می کنند و مردم به خاطر علایقشان آن ها را دوست دارند/از آن ها متنفرند و نهایتا بعد از مرگ علایقشان تنها چیزیست که اطرافیان را یاد آن ها میندازد.
گاهی هست که این ها کم رنگ می شوند ، کم رنگ تر می شوند ... و پیر می شوی.
پیر شدن یعنی بی علاقه بودن.
و در چنین شرایطی باید مُرد.
* این عبارت : نام کتابی از کوندرا.