تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

حاضری تمام ممکن های کوچک و بزرگ اطرافت هیچ کدام اتفاق نیفتند ولی برای یک هزارم ثانیه آن غیر ممکن مطلق که اصلا امکان ندارد را تجربه کنی ... . 

از این گولّه‌های زندگی


آدم هایی هم وجود دارند که برعکس همه ی ما برای زندگی کردن خلق شده اند و اگر همین طور نشسته باشی و در حالی که حواسشان جای دیگه‌ست، خیره بشوی به حرکاتشان ، باورت نمی شود که این چیز بتواند نباشد.


  " اگر همین حالا یک نفر به من خیره شده باشد،لابد فکر می کند: چقدر عجیب که این هنوز زنده‌ست.

بدبخت باور نمی کند من هستم. " - از مجموعه مونولوگ ها -

میرا


گمونم بفهمم چرا بچّه ها عروسک رو ترجیح میدن به نمونه‌های واقعیش.


+ طفلی مُرد. :]



آدم ها صرفاً مجموعه-علایق اند.

" سبکی تحمل ناپذیر بار هستی* " را به خاطر وجود علایقشان تحمل می کنند.تمام داشته‌هاشان آینه‌ی علایق‌شان می شود و علایق،آن ها را متفاوت می کنند و مردم به خاطر علایقشان آن ها را دوست دارند/از آن ها متنفرند و نهایتا بعد از مرگ علایق‌شان تنها چیزیست که اطرافیان را یاد آن ها میندازد. 

گاهی هست که این ها کم رنگ می شوند ، کم رنگ تر می شوند ... و  پیر می شوی.

پیر شدن یعنی بی علاقه بودن.

و در چنین شرایطی باید مُرد. 


* این عبارت : نام کتابی از کوندرا.