تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

سر ها در گریبان است.

 

هر آدمی یک بار در طول عمرش باید ساعت ۱۰ شب تکیه بده به یکی از ساختمونای دور میدون ونک ٬ Fade to Black  رو با مکس ولوم گوش بده ، زل بزنه به کفش ها.  

و ایمان بیاره ؛  

 

 "نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،

که ره تاریک و لغزان است .

وگر دست محبت سوی کس یاری،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون ،

که سرما سخت سوزان است ." 
   

 

پ.ن :‌خوشحال بودیم وبلاگمون تبلیغات نداره ها.

تمام بودنت را به باد دِه ...


 این هم یک جور بچگی ست که می نشینم ، زل می زنم به لاک پشتم که ساعت ها دست و پا میزند و می چسبد به شیشه ی ظرف ، و همین طور اشک هایم می ریزد.



 ... همین و این می شود تمام بودنت.

من که هیچ ندارم جز یه بودن ؛ این بودن ِ جز را هم به باد دِه ...


حلّ مساله

 

فرض : من اینجام. 

 

حکم :هیچ چیز سر جاش نیست. 

 

اثبات : تو اینجا نیستی.