چون چیز خوبی کنار من نیست تا خیره نگاهش کنم و حواسم پرت شود.
چون دلم چیزهای رنگی رنگی می خواهد.
چون جایی که هستم تهران است.
چون از تمام Build up Hope ها و Failure ها خسته ام.
چون به شکل مسخره ای هیچ کس،هیچ وقت ، هیچ جا حسّ خوبی ندارد.
چون من برای همه نگرانم. من برای کم شدن ها نگرانم ، برای تعداد حلقه ها نگرانم ، من برای کثیفی آجرها نگرانم ، من برای عصبانیت آسفالت نگرانم و من برای لحن سلام تو نگرانم.
به خاطر تمام این ها ، احوال پرسی نکنید.
به خاطر تمام این ها.