ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
حتماً انتظار ندارید به این راحتی ها از اوّل تا ته ش را بنویسم و شما با چند نگاه کوتاه از رنگی ترین اتفاق این روزهای من عبور کنید.این اتفاق را باید گرفت ؛
لحظه لحظه ش را مدّت ها زل زد ...
می خواهم تا ابَد در همین جا و همین لحظه بایستم.
می خواهم این لحظه ها را کِش بدهم : دقیقه ها ، سالها ، ابدیّت ها ، ...
عبور نمی کنم. به عبور فکر نمی کنم.
می ایستم.
کنار راز خیلی بزرگ ِ کوچکم.
تا بارها و بارها از نو تکرار شود ؛ از نو اتفاق بیفتد ...
این روزا ها که میگذرند ، شادم..
این "شاد" بودن هم از اون کلمه هایی ـه که به مرورِ زمان ، تغییره معنا میده.. نه ، تغییرِ سطح..
یک زمانی ، بی غم و غصه بودن بود.. زمانی بی درگیری بودن.. زمانی بی اراده و بی دلیل خندیدن..
اما الان واسه من ، معناش دلخوشی داشتنه..
دلخوشی داشتن با شما هایی که لحظه هایی که کنارِ همیم ، می تونم از تمامِ معنا هایِ شادیِ درونی گذر کنم..
: )
+نمی دونم چرا خواستم اینو بگم..
احساس میکنم حرفِ تو دگر چیزی بود که من خواستم ازش به این برسم !:د
خوشحالم که دلت 'خوش' هست : )*
+ مهم نیست ، به جای خوبی رسیدی :د
من واقعاً باورم نمیشه اینجا آپ شده. :اشک شوق
این راز رو سفت بگیر؛ انقدر محکم بغلش کن تا با خودت یکی شه؛
شکوفهی عزیز. :)
خودمم باورم نمیشه جداً :-"
حواسم به ش هست ،
ریحانه ی عزیزتر :]
الان علائم بیماریم تو نظر دادنم ـم مشخصه ؟ :-" :))
کامــلاً :))
ولی امیدت ُ از دست نده،درست میشه :-"
چند صد سال بود اینجا آپ نشده بود؟ :)) :-"
حالا چرا نشود فاش کسی؟ :دی گاهی وقتام باید فاش گفت...
که بمونه...
شکوفه، منم میخوام تا ابد همینجا بایستم، امّا بیشتر از ترس فرداست انگار ...
مهم اینه که خوبی . همین .:)
اوه بعدِ صد سال :))
خب به سلامتی گویا لحظه های خوبی هستن که دوست داری ازشون گذر نکنی :-"