تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

و ز ننگ زندگانی آلوده دامنی ؟

 

  • طول کشید تا بفهمم " نوشتن " با "تعداد غصّه هایی که در روز جمع می کنیم" ، رابطه  مستقیم دارد. 

بر میخوری به همچین سوالی : بمیرم یا بنویسم ؟  

   

  • طول کشید تا بفهمم چقدر کمم ؛ چقدر رودم.  

لااقل حالا می فهمم چقدر سنگ هست تا دریا. 

 

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.  

 

یا مثلا وجود چنین پستایی.

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
فائزه.م 1391/01/12 ساعت 19:36

هــوم...
نوشتن با خیلی چیـزا ارتباط مستقیم داره...
بنویس!!: ) : دی
بنویس که تخیله شی...
بنویس که منم باز یاد بگیرم بنویسم...
بنویس که یه دل ـاییم واسه نوشته هات تنگه!: (

آخــی...تا دریا...
+شکــــــــوفه!!!>:دی< :-" مبارکه!;;)
+امیدوارم که نظرام بتونه به عنوان نظرای این نوشته ها باشه...نمیدونم...ینی...شایسته باشه کافی باشه...اینا...: )

فائزه بابت پستت تو وبلاگت هم ممنون. اونقدرا هم که تو میگی خوب نیست ! اغراق میکنی !
مرسی به هر حال ! :)

ساینا 1391/01/12 ساعت 20:58

بنویس عزیزکم ;;)

منم می نویسم تا یاد بگیری عزیزم ;;)

ملیکا 1391/01/13 ساعت 21:22

واااااااااااااااای! از کی تا حالا آدم شدی که بنویسی!؟؛؛)
این که غصه ها نوشتنی باشن ، خودش آرزوییست...
شاعر می فرماید " من همونم که یه روز ، می خواستم دریا بشم.می خواستم بزرگترین ، دریایِ دنیا بشم. ارزو داشتم برم ، تا به دریا برسم. شبُ آتیش بزنم ، تا به فردا برسم..."

+ تبریک رفیق !

:-اعتماد به نفس
شاعر عزیز رو دعوت کن بیاد وبلاگم!
+ یعنی غصه هات نوشتنی نیست که وبت چن ماهه داره خاک میخوره ؟‌

وای چقد اینجا باکلاسه !‌
آدم هوس میکنه یه وب بلاگ اسکای بسازه والا !

بنویس تا دنیا واست بنویسه !‌;;)
نه ؟!‌
خلاصه که کلی جای نوشته هات خالیه تو دنیای مجازی ...
مبارکه !‌

فائزه.م 1391/01/13 ساعت 22:44

من اون چیزایی که اون روزا ازت می خوندمُ دوست داشتم...واسه همین به نظرم خوب بود .
این نوشته ها می تونست یه حرفی باشه که حرف منم باشه...یه حرف مشترک!حالا اگه این حرف خوب گفته بشه دیگه اصن...!!!
توی دفترچه هام کم ندارم جمله هاییُ که اشاره داره به پست شماها که مثلا گفتم "الان رسیدم به پست فلانی"...
+هه!!منو میگه ها!!;)) :x
قابل شما رو نداشت!:)

رازدار 1391/01/16 ساعت 22:56

نوشتن سخته چون شکلِ یه جور تسلیم شدن درمی آد. یه جور وا دادن و زار زدن. فریاد زدن. اینکه می نویسیم نه یعنی لذّت می بریم؛ حال مون خوشه و دوست داریم بنویسیم.
می خوابم بگم برعکس، این نگفتنه که تسلیمه. وا دادنه. آدمی که جرئت نداشته باشه بگه وجود نداره. این ذاتِ گفتنه. گفتن گاهی با دهنه گاهی با قلم و گاهی با گریه ست.
دو ماهِ پیش، تولّد چهارسالگی وبلاگِ من بود ولی اینکه چندبار تصمیم گرفتم پاکش کنم و بذارم گم شه توی جریان زندگیم، اینکه چندبار تصمیم گرفتم ننویسم و بذارم باشه، اینکه چندبار برهه برهه ننوشتم تا از سرم بیفته رو خدا می دونه!
ولی این طوری فایده نداره. اگه تنهاییم، اگه گم شدیم، اگه نمی شه این زندگیا رو تحمّل کرد،
وقتِ گفتنه.
وقتِ داد زدنه.
وقتِ دپرس خونه ایه! که تبدیل می شه به تا دریا!

پ.ن: اگه توی جمله ی آخر عدمِ نسبیِ رود به دریا مدّنظره موافق ام ولی اگه نه، چرا دریای عدم؟! وقتی رود تازه با رسیدن به دریا شروع می شه؟!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد