تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

همیشه که نباید ماند.


# خدا ، در بهترین لباسش در حال دویدن.


# نقّاشی ، پر از رنگ‌های ناخواسته.



بترسد. از زنده بودن بترسد.




Feel Free of All the Pain


یکی از همین روزهایی که دست‏‏‌هایت را نگران می کنند و خنده‌هایت را به درد می آورند ، در یکی از همین خواب هایی که هربار تبدیل می شوند به خود ِ خود ِ کابوس ِ بیدار شدن ، یکی از همین روزهای عادّی‌ای که احساس می کنی یک نفر - نامرئی - دائم به طرز زندگی کردنت فحش می دهد؛

بالاخره توی یکی از همین‌ها فراموش می کنی ، فراموش می شوی.

گم می کنی ، گم و گور می شوی.


این را قول ( بخوانید : مژده ) می دهم. :] 


َ




آدمها به دردنخورند. دقیقا همین : به دردنخور*.


باید آنقدر با آدمها بَد بود ... که موقع نیاز به راحتی بیفتند پایین. 



* تعریف : هروقت ، هرکجا هستند نباید آن وقت ، آنجا باشند.


آدم بنشیند هی گوش بدهد و هی بمیرد.



ازین جا رَه به جایی نیست.


 

 لذّت بردن را یاد بگیریم*.


گیرم که همه برسیم ...



* بخوانید : یادم بدهید.